جلد خیار
دخترک,
چهارصدبار صفحه ی گوشی اش را بالا و بایین کرد تا شاید طراوشی,کلامی,چیزی,بتواند جاری کند!
بسرک,
تمام گفتوگوهایش با دوستان را مرور کرد تا شاید مجلس را جلب کند,نشد!
ساده بگم:مطالب گوشی و ذهن ما قد جلد خیار نمیرزه!!!
دخترک,
چهارصدبار صفحه ی گوشی اش را بالا و بایین کرد تا شاید طراوشی,کلامی,چیزی,بتواند جاری کند!
بسرک,
تمام گفتوگوهایش با دوستان را مرور کرد تا شاید مجلس را جلب کند,نشد!
ساده بگم:مطالب گوشی و ذهن ما قد جلد خیار نمیرزه!!!
باورم نمیشود!
خاطره ای که در آن دور ها آنهمه نزدیک بود,
در این نزدیکی ها چه دور شده!!!!
...
کجایی؟؟؟؟؟
اینها حرف مرا باور نمیکنن!
اگر نیایی و خودت را ثابت نکنی, خودم هم حرف خود را باور نخواهم کرد...باور کن!
30روز...
واسسسا یه دقیقه!
گوشتو بیار جلو.
یا همه با من فرق دارن,یا من حرف همه را نمیفهمم!
(دیوونه خودتی!!!)
آخه فلسفه ی اینکه دلتون برا دغدغه های بچگیتون تنگ میشه چیه؟
یعنی واقعا انقد مشکلاتتون تغییر کرده؟
آخه مشکلات من همون مشکلاست!یه درجه شاید دستخوش تغییر شده باشه.ولی همونه!
نمیدونم,
یا من بچه موندم و همه بزرگ شدن,یا من از همون بچگی بزرگ بودم,همه از بچگی بچه!!!(چی گفتم؟!)
...
نترس از چاقو ی در دستانم!
گفت باید تمام وجودت بخواهدش,تا بدستش بیاوری!
دارم میگردم ببینم کدام سلول نامرد با دورویی اش چوب لای چرخم میکند؟
گفتم که,
نترس!نمیکشمش.
فقط
تهدیدش میکنم...