قدیس

رفتم در بیابان تا به دور از همه نامت را فریاد کشم. از چادر خیلی فاصله گرفتم. دوبار فریاد زدم و بعد نشستم.صدای برخورد پا و سنگی منو متوجه حضور کسی کرد. -عاشق شدی؟ چه حس بدی بود! -دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را...

موادلازم برای تدریس ادبیات

    نظر

شما "رفتن" رو به من نشون بده!

استاد داشتن مصدر رو بهمون یاد میدادن.

میتونی؟

مام تا میتونستیم مات و مبهوت به استاد نگاه میکردیم!واقعا چطور میشد رفتن رو نشون داد؟(نزدیک بود پاشم با وسایل ازکلاس برم بیرون که هم رفتن رو به استاد نشون بدم هم...بماند)

نمیتونی!مواد لازم برای این نشون دادن دو تا چیزه:1-شخص رونده2-مکان قابل ترک.با این دو فاکتور میشه عمل رفتن رو نشون داد. 

-یعنی اگه ما میگیم کسی رفته یعنی اشاره میکنیم به دو تا نکته:1-کسی بوده و حالا نیست2-اون شخص تو مکانی بوده و حالا این مکان خالی از اون شخص شده!؟؟؟؟

-بااینکه لقمه رو پیچوندی ولی آره!

-نمیخوام نقدبه اعتقاداتتون وارد کنمآ ولی چطور میشه جمع بست بین امامی که هست ولی رفته؟اصلا "هست بودن" و "رفتن" به شدت پارادوکس داره!!!

-نقد شما به اعتقاد ما نیست به نوع انتخاب واژه های ماست که اتفاقا افکار و اعتقادات ما رو میسازه...

***

بحث جالبی بود.خداییش فکر میکردم به اخراجم منتهی شه.

بعد کلاس کلی به حودم خندیدم که به انتخاب هرچیزی تو عمرم فکر کردم جز" انتخاب واژه"!!!

شایدم چون واژه ها رو درست انتخاب نکردم فلانی ام-بخوانیدحلقه ی اول محبتم- جواب پیامم رو نمیده.امروز میگفت "دردت" اومده؟نشد بگم تهی شدم!